دانش تاریخی می تواند درباره‌ی چه باشد؟
 
چکیده:
هیچ چیز غیر از فکر تاریخ ندارد. مثلا، زندگی نامه ی شخصی هر قدر هم که تاریخ در بر داشته باشد، بر پایه ی اصولی بنا شده است که نه فقط غیر تاریخی، بلکه ضد تاریخی است. حدود آن حوادث زیست شناختی و تولد و مرگ یک پیکر آدمی است. به این ترتیب، چارچوب آن فکر نیست بلکه روند طبیعی است.

تعداد کلمات: 1396 کلمه / تخمین زمان مطالعه: 6 دقیقه
 
نویسنده: رابین جورج کلینگوود
ترجمه: علی اکبر مهدیان
 
چنانچه این سوال را مطرح کنیم که دانش تاریخی می تواند درباره‌ی چه باشد؟ پاسخ آن است که درباره ی چیزی که بتواند در ذهن مورخ بازآفرینی شود که این اولا باید تجربه باشد، چون از آنچه تجربه نیست و فقط موضوع تجربه است هیچ تاریخی نمی تواند به وجود آید. به این ترتیب، از طبیعت، چه آن طور که دانشمند آن را درک می کند، چه آن طور که به آن فکر میکند، تاریخی نمی تواند به وجود بیاید. تردید نیست که طبیعت فرایندهایی دارد، تحت تأثیر فرایندهایی است و حتی از فرایندهایی تشکیل شده است؛ تغییراتش در زمان جوهری آن است و حتی ممکن است این تغییرات (چنانکه عده ای می پندارند) تمام آنچه دارد یا هست باشد؛ ممکن است این تغییرات اصالتا خلاق، نه صرفا تکرار مراحل ثابت دوره ای، بلکه پیدایش نظامهای نوین هستی طبیعی باشند. اما هیچ یک از اینها به هیچ وجه ثابت نمیکند که طبیعت حیاتی تاریخی دارد یا شناخت ما از آن تاریخی است. تنها شرطی که بر مبنای آن تاریخ طبیعت می تواند وجود پیدا کند این است که حوادث طبیعت افعال موجود یا موجودات متفکر باشد و ما با مطالعه ی این افعال بتوانیم پی ببریم افکاری که آنها بیان کرده اند چه بوده است و با ذهن خودمان به این افکار بیندیشیم. این شرطی است که احتمالا هیچ کس ادعا نخواهد کرد که بر آورده شده است. در نتیجه، فرایندهای طبیعت فرایندهای تاریخی نیستند و معرفت ما از طبیعت، اگرچه ممکن است به طرق سطحی (مثلا، چون حالت سال شمار دارد) به تاریخ شباهت داشته باشد، اما معرفت تاریخی نیست.

   بیشتر بخوانید:  اسطوره و تاریخ یزدان‌سالار

ثانیة، حتی تجربه به عنوان تجربه موضوع معرفت تاریخی نیست. تجربه تا جایی که صرفا تجربه ی بی واسطه، یعنی یک جریان صرف شعور مشتمل بر انفعالات، احساسات و امثال آنهاست فرایندش تاریخی نیست. آن فرایند را، بی تردید، در بی واسطگی اش نه فقط می توان مستقیما تجربه کرد بلکه می توان دانست و جزئیات خاص و ویژگی های عام آن فکر را بررسی کرد. اما فکری که آن را مطالعه میکند در آن صرفا یک موضوع مطالعه می یابد که برای مطالعه اش به بازآفرینی تفکر درباره ی آن نیازی نیست. در حدی که ما دربارهی جزئیات آن فکر میکنیم، تجارب خودمان را به یاد می آوریم یا با همدلی و تخیل در تجارب دیگران شرکت می کنیم و آنها را احتمالا به کمک تجارب مشابه، که نزد خودمان حضور دارد، چون اشیایی خارجی نسبت به خود زمان حال مان می پنداریم. در حدی که درباره ی خصوصیات عمومی آنها می اندیشیم، به علم روانشناسی اشتغال ورزیده ایم و در هیچ یک از دو حالت تاریخی فکر نمی کنیم.
 
ثالثا، حتی خود فکر در بی واسطگی آن به عنوان عمل منحصر به فرد فکر با سیاق منحصر به فردش در حیات یک فرد متفکر، موضوع معرفت تاریخی نیست. نمی شود آن را بازآفرید؛ اگر میشد، زمان ملغی و مورخ شخصی می شد که ذهن می توانست دربارهی او فکر کند و حیاتی از هر جهت مشابه را دوباره بزنید. مورخ نمی تواند عمل مفرد فکر را در فردیت آن، درست همان طور که بالفعل وقوع یافته، درک کند. آنچه او از آن عمل مفرد درک میکند فقط چیزی است که ممکن است با سایر اعمال فکر و بالفعل با فکر خود او اشتراک برقرار کند. اما این یک انتزاع، به معنای یک خصوصیت مشترک که افراد متفاوت در آن سهیم باشند و جدا از این افراد ملاحظه شود، شمرده نمی شود. خود عمل فکر است، در بقا و بازآفرینی اش در زمانهای مختلف و در اشخاص مختلف: یک بار در حیات خود مورخ و یک بار در حیات راوی آن.
 
به این ترتیب، این عبارت مبهم که تاریخ معرفت فرد است، عرصه ای در آن واحد هم بسیار وسیع و هم بسیار باریک برای آن ادعا فراهم می آورد بسیار وسیع، زیرا فردیت اشیای درک شده و واقعیات طبیعی و تجارب بی واسطه، خارج از حیطه ی آن قرار می گیرد، و به ویژه حتی فردیت حوادث و شخصیت های تاریخی، چنانچه به معنای منحصر به فرد بودن آنها تلقی شود، نیز همان طور خارج از آن قرار میگیرد. بسیار باریک، برای این که کلیت را کنار می گذارد، درحالی که درست کلیت یک حادثه یا شخصیت است که آن را به موضوع مناسب و ممکن برای مطالعه ی تاریخی تبدیل میکند، البته اگر منظور ما از کلیت آن چیزی باشد که از محدوده های زمانی و مکانی فراتر می رود و واجد ارزش درخور اهمیتی برای همه کس در همه وقت است. اینها نیز بی تردید عبارت های مبهمی اند، اما تلاش هایی برای توصیف یک چیز واقعی به شمار می آیند. یعنی، طریقه ای که در آن فکر از بی واسطگی خویش فراتر می رود و در بسترهای دیگر باقی می ماند و احیا می شود و برای تبیین این حقیقت که اعمال و اشخاص فرد به مدد فردیتشان به عنوان فرد در تاریخ ظاهر نمی شوند، بلکه به آن سبب ظاهر می شوند که آن فردیت محمل فکری چون امری بالفعل متعلق به آنهاست، امری بالقوه که متعلق به همه است.
 فکر در بی واسطگی آن به عنوان عمل منحصر به فرد فکر با سیاق منحصر به فردش در حیات یک فرد متفکر، موضوع معرفت تاریخی نیست. نمی شود آن را بازآفرید؛ اگر میشد، زمان ملغی و مورخ شخصی می شد که ذهن می توانست دربارهی او فکر کند و حیاتی از هر جهت مشابه را دوباره بزنید. مورخ نمی تواند عمل مفرد فکر را در فردیت آن، درست همان طور که بالفعل وقوع یافته، درک کند. آنچه او از آن عمل مفرد درک میکند فقط چیزی است که ممکن است با سایر اعمال فکر و بالفعل با فکر خود او اشتراک برقرار کند. اما این یک انتزاع، به معنای یک خصوصیت مشترک که افراد متفاوت در آن سهیم باشند و جدا از این افراد ملاحظه شود، شمرده نمی شود. خود عمل فکر است، در بقا و بازآفرینی اش در زمانهای مختلف و در اشخاص مختلف: یک بار در حیات خود مورخ و یک بار در حیات راوی آن.
هیچ چیز غیر از فکر تاریخ ندارد. مثلا، زندگی نامه‌ی شخصی هر قدر هم که تاریخ در بر داشته باشد، بر پایه ی اصولی بنا شده است که نه فقط غیر تاریخی، بلکه ضد تاریخی است. حدود آن حوادث زیست شناختی و تولد و مرگ یک پیکر آدمی است. به این ترتیب، چارچوب آن فکر نیست بلکه روند طبیعی است. در سراسر این چارچوب حیات جسمانی انسان با کودکی، بلوغ و کهولتش، بیماریها و تمام حوادث وجود حیوانیش، جزر و مدهای فکر خودش و دیگران، به طور متقاطع و بی توجه به ساختار آن، مثل آب در یک کشتی شکسته و سرگردان جریان می یابد. منظرهی چنین زندگانی جسمانی ای در فراز و نشیب هایش با عواطف انسانی بسیار گره خورده است و زندگی نامه ی شخصی، به عنوان صورتی از ادبیات، این عواطف را تغذیه میکند و ممکن است آبشخور کامل آنها باشد؛ اما این تاریخ نیست. تکرار میکنم، ضبط تجربه ی بی واسطه با جریان انفعالات و احساسات آن که صادقانه در دفتر خاطراتی حفظ یا در کتاب خاطراتی به یاد آورده شده است، تاریخ نیست. در بهترین حالت شعر است و در بدترین حالت خودستایی نمایان، اما تاریخ نمی تواند باشد.
 
اما شرط دیگری هم هست که بدون آن چیزی نمی تواند موضوع معرفت تاریخی واقع شود. شکاف زمانی میان مورخ و موضوع او، چنانکه گفته ام، باید از هر دو طرف بسته شود. موضوع باید از چنان نوعی باشد که بتواند خود را در ذهن مورخ احیا کند و ذهن مورخ از آنگونه باشد که جایگاهی برای آن روند احیا عرضه کند. نه به این معنا که ذهن او باید از نوعی خاص باشد، یا طبعی تاریخی داشته باشد یا این که باید به اعتبار قواعد خاص فن تاریخی تعلیم دیده باشد، بلکه او باید فرد صالح برای مطالعه ی آن موضوع باشد. آنچه او مطالعه می کند یک فکر معین است: مطالعه کردن آن شامل بازآفرینی آن در خودش است و برای آن که آن فکر معین بتواند در بی واسطگی فکر او جای خود را بگیرد، فکرش باید پیشا پیش، به نوعی، برای میزبانی آن آماده شده باشد. این متضمن هماهنگی از پیش تثبیت شده بین ذهن مورخ و موضوع آن (به معنای فنی عبارت) نیست. مثلا، تأیید گفتار کیریج که «انسانها با افلاطونی یا ارسطویی به دنیا می آیند» نیست؛ زیرا درباره ی این مسئله پیشداوری نکرده است که آیا افلاطونی یا ارسطویی متولد یا ساخته می شود. کسی که در یک دوره از عمر خود مطالعات تاریخی معینی را بی فایده می یابد، زیرا نمی تواند شخصا به فکر آنانی وارد شود که دربارهی شان تفکر می کند، در زمانی دیگر پی خواهد برد که شاید در نتیجه ی خود آموزی عمدی به چنین کاری توانا شده باشد. اما مورخ، در هر مرحلهی از عمر خویش و در هر وضعیتی که باشد، به یقین، به هر دلیلی، با بعضی شیوه های تفکر بیش از بعضی دیگر همدلی دارد. تا حدی به این سبب که بعضی طریقه های تفکر، روی هم رفته برای او نسبتا بیگانه اند، و تا حدی هم به سبب آن است که آنها همه بیش از حد آشنایند و او احساس می کند که نیاز دارد خود را از آنها دور کند و به بهسازی ذهنی و معنوی خویش بپردازد.

ادامه دارد..
 
منبع:
مفهوم کلی تاریخ، رابین جورج کالینگوود، ترجمه علی اکبر مهدیان،چاپ سوم، اختران، تهران (1396)

   بیشتر بخوانید:
  مفهوم یونانی تاریخ
  گرایش ضدتاریخی اندیشه‌ی یونانی
  تاریخ نگاری سومریان